مازیار و زبان دوم
میبینین بی کامپیوتری یه و ........
اینهمه من همش در حال پیشرفتم و هیچکس نیست به من یه کمکی بده این پیشرفتهام رو در این وادی یه مجازی ثبت کنم تا درس عبرتی بشه برای آیندگان.
به هر حال من شمارش انگلیسی رو از بیبی تیوی یاد گرفتم اونم با سمبلهاش! مامانم همش سعی میکنه که من یاد نگیرم چون آقای سلطانی گفته بچه زیر ۶ سال نباید این چیزا رو یاد بگیره ولی من که گوشم بدهکار این حرفا نیست و سعی میکنم هر روز به دانستههای علمی عددیم اضافه کنم. کلی هم کلمه های انگلیسی جدیدتر بلد شدم. ولی فارسی رو به اون اندازه حرف نمیزنم. ولی کلاً تقریباً همه چی که لازم داشته باشم رو میگم.
خوراکی یه مورد علاقم ژلعه و پاتیله( پاستیل! ) توپ هم اسباب بازی یه مورد علاقمه. هر وقت هم توپ رو میشوتم دستام رو بلند میکنم و میگم گل!!!!!!!!!!
دیدین چه این محسن نامجو مد شده؟ منم همش مجبورم گوش کنم و چند تاشم یاد گرفتم. مثلاً: ای آش که بابایی! یا مثلاً: آنی نانانا
صبحها که از خواب پا میشم با دستم صورت مامان رو هل میدم و هی میگم شیر شیر! یا شیشه شیشه. بیخود نگین احترام مادرتو باید نگه داری و این حرفا. مادری که وقتی بچش پاشده و شیر میخواد هنوز داره خرخر میکنه حقشه!
تو این مدت بهم خیلی خوش گذشته. اول که عمه سی سی و سپهر و پارسا (پسر عمههام) از مشهد اومده بودن . خیلی باهاشون به من خوش میگذشت همش بامن بازی میکردن و مواظبم بودن. باهم ددر میرفتیم و خیلی کیف میکردیم.پارک قیطریه رفتیم و جام جم و .... همش از اون موقع من صداشون میکنم که بازم بیان و باهم بازی کنیم. بعدشم رفتیم اصفهان . اونجا هم بد نبود ولی به من خیلی هم خوش نگذشت چون خیلی زیاد تو ماشین بودیم. منم خسته شده بودم. ولی تو حیاط هتل خیلی بازی کردم و هی دست کردم توی حوضها و گل هارو نازی و کنده و بو کردم! یه ماهی هم اونجا بود که خیلی من رو دوست داشت و همش دستم رو بوس میکرد.
جمعه بعد از ظهر یه بچهای اومد خونمون که دائیش بیبی تی وی ما رو درست کنه. اسمش فرنام بود و دو سالش بود. من خیلی باهاش دوست شده بودم و همش میرفتم توپام رو میآوردم می دادم بهش. باهاش سرسره بازی میکردم و بردمش تو اتاقم رفتیم توی استخر توپم و .... خلاصه کلی رفیق شدیم.
اگر رفتین به کافی شاپ قرتی یا یه شام شیتانی و دیدین یه بچه پابرهنه داره راه میره و بازی میکنه یا نشسته وسط خاک و خلها و داره به اطراف سنگپرانی میکنه فکر نکنین بچه بیسرپرست گدا،یا فلسطینیهها ! نه! منم! پنجشنبه با یه عمو علی پاستیل خر و یه کسای دیگهای رفته بودیم کافه گالری منم جورابم بد مونده بود و اذیتم میکرد . خلاصه که کفش و جوراب رو در آوردم و پابرهنه همه اونجاها رو گز کردم. جمعه شب هم با تارا رفتیم شام بیرون اونحا هم یه عالمه سنگ ریزه ریخته بود رو زمین و وسطشم یه حوض بود. منم نسپشستم رو زمین و شروع کردم سنگ و خاک بازی. تازه بعد از یه مدت تارا هم اومد نشست پیش من. البته تارا طبق معمول ترجیح میداد سنگها رو بخوره! این دفعه خوشبختانه کسی از ما عکس نگرفت و ما به دور از چشم اقیار موفق شدیم کلی موقع خدافظی برای هم از پشت شیشه ماشین بوس فوت کنیم. البته بابای تارا ما رو دید ولی باباش روشن فکره و خیلی از این آدمای گیر نیست!
راستی مامانفوفو موهای من رو دو دفعه کوتاه کرده. دفعه اول خیلی خوب شد. ولی دفعه دوم اومد اضافات قبلی رو درست کنه، یه جاهایی از پس کله من خالی شده!
اینم من با پسر عمههام
من تو هتل عباسی اصفهان
من در باغ پرندگان در حال لذت بردن از جوجوها
فعلاً بایبای
در ضمن ما شما را به بازی آرزوها دعوت می کنيم
جوجو جون خيلی عکسات نازن. خوش به حال تارا که همبازی خوش تیپی مثل تو داره.
جوجو خيلی خوش تیپی اينقد به اين دخيا رو نده
سلام مازيار جونم خوبی ؟ خوابيدی گل پسرم ديروز حسابی خوابت ميومد.
عکسهات خيلی قشنگه خوش تيپ خان
اينورا آفتابی نميشی سلماز جون. کجايی؟
جوجو جان اي الهي من قربون اون خنده شيطونيت ببين با چه ذوقي داره نگاه مي كنه تو ا ون عكس آخر پسرم به اين مامانت بگو اون عكسي كه اون بالا ازت گذاشته خيلي خوشگله ها! ولي همچين اومده رو چشمت دولا شدي از زير كلاه نگاه مي كني آدم دلش قيژ ميره هي دست بندازه كلاهت رو بكشه بالا راحت بشي خب!
واااااااااااای چه خوشگلی ناز نازی چیه زبان دوم هم یاد میگیری آفرین بیاتا با هم دوست باشیم
جووووووووووووووون قربونت برم مامانی اسپند يادت نره لينکت کردم تو هم لينکم کنی خوشحال می شم ...
من این مازیار رو خیلی دوست دارم . می تونم بفهمم بچه منحصر به فردیه ! منو به شدت یاد کوچولویی های باربد میاندازه . اسمش خیلی بچگانه نیست . مردانه است . مثل جوان اول یک خانواده ! خیلی قیافه اش هم بچگونه نیست عکسهاشو که می بینم ازاول هم بچگانه نبود ولی چهره اش کاراکتر خاص خودشو داره . چیزی داره که یاد ادم می مونه . می گم که منو به شدت یاد بچگی های باربد می اندازه . شاد و سلامت باشی پسرک گل خاله .